جدول جو
جدول جو

معنی سبب شدن - جستجوی لغت در جدول جو

سبب شدن
جتکاندن علت وجود چیزی شدن باعث شدن
تصویری از سبب شدن
تصویر سبب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
سبب شدن
باعث شدن، انگیزه شدن، موجب شدن، مسبب شدن، وسیله گشتن، وسیله شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سقط شدن
تصویر سقط شدن
مردن، تلف شدن حیوان چهارپا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبز شدن
تصویر سبز شدن
به رنگ سبز درآمدن، رنگ سبز به خود گرفتن، برای مثال آبی که ماند در ته جو سبز می شود / چون خضر زینهار مکن اختیار عمر (صائب - لغت نامه - سبز شدن)،
کنایه از روییدن گیاه، برآمدن گیاه از زمین، کنایه از برگ درآوردن درخت، برای مثال هوا مسیح نفس گشت و خاک نافه گشای / درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد (حافظ - ۳۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیب شدن
تصویر غیب شدن
غایب شدن، ناپدید شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوب شدن
تصویر چوب شدن
کنایه از خشک و ثابت شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خبر شدن
تصویر خبر شدن
با خبر شدن، آگاهی یافتن، خبر رسیدن، برای مثال خبر شد به ترکان که آمد سپاه / جهان جوی کیخسرو کینه خواه (فردوسی۲ - ۳/۱۳۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ بَ گَ / گِ شُ دَ)
کم وزن شدن. سبک گردیدن، خوار و خفیف شدن. خفیف گشتن. خفوف. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (تاج المصادر). تخافف. توقان. توق. (منتهی الارب) : شربتی دیگر بدو دادند در طرب کردن و سرود گفتن و کون و کچول کردن آمد و شکوه پادشاه در چشمش سبک شد. (نوروزنامه).
- سبک شدن دل، کم شدن اندوه. زدوده شدن غم و غصه:
همی دیر شد سوده آن بستگی
سبک شد دل بسته زآهستگی.
فردوسی.
- سبک شدن عنان، شتاب کردن. سخت راندن اسب را:
گران شد رکاب و سبک شد عنان
بچشم اندر آورد رخش و سنان.
فردوسی.
رجوع به سبک عنان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سقط شدن
تصویر سقط شدن
غابیدن از فایده افتادن بیکاره شدن، مردن درگذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
به صورت که در آمدن پول. یا سکه شدن کار (و بار) تنظیم یافتن آن آماده شدن آن بسامان رسیدن درست شدن کار و بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیر شدن
تصویر سیر شدن
مستغنی گشتن، بی نیاز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبح شدن
تصویر صبح شدن
سپیده دمیدن بامداد شدن سپیده دمیدن، بامداد شدن سپیده دمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
قرمز شدن چهره شخصی، غضبناک گردیدن، خجالت کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیب شدن
تصویر غیب شدن
ناپدید شدن غایب گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
خشک شدن پلیدی، اندوهگین شدن گرفته شدن شکم یبس شدن، گرفته شدن دل اندوه بافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کباب شدن
تصویر کباب شدن
بصورت کباب در آمدن، بریان و سوخته شدن، یا کباب شدن دل. متاثر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبا شدن
تصویر هبا شدن
دود شدن، تباهیدن نابود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست شدن
تصویر سست شدن
از کار افتادن، ضعیف شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نقصان حرارت یافتن فاقد گرما شدن، مقابل گرم شدن، از کاری دلزده شدن ملول گشتن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبز شدن
تصویر سبز شدن
روییدن گیاه و جز آن، ظاهر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سته شدن
تصویر سته شدن
به ستوه آمدن، به تنگ آمدن، زله شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر شدن
تصویر خبر شدن
آگاهیدن آگاه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبس شدن
تصویر حبس شدن
بندیدن زندانی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنب شدن
تصویر جنب شدن
گایناک شدن بحالت جنب در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوب شدن
تصویر ذوب شدن
گدازیدن ویتازیستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باب شدن
تصویر باب شدن
رایج شدن رواج یافتن مدشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبه شدن
تصویر تبه شدن
کشته شدن، هلاک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسر شدن
تصویر بسر شدن
بسر رسیدن بپایان رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادب شدن
تصویر ادب شدن
تربیت شدن فرهنگ پذیرفتن ادب پذیرفتن با ادب شدن، تنبیه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرد شدن
تصویر سرد شدن
((~. شُ دَ))
مردن، ناامید شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمر شدن
تصویر سمر شدن
((سَ مَ. شُ دَ))
مشهور شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باب شدن
تصویر باب شدن
((شُ دَ))
مد شدن، معمول شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذوب شدن
تصویر ذوب شدن
گداختن، آب شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
کاهش یافتن، کم شدن، سبک بار شدن، راحت شدن، آرامش یافتن، آرام شدن، خوار شدن، بی مقدارشدن، خفیف شدن، بی وقار شدن، کسرشان یافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روییدن، جوانه زدن
متضاد: خشکیدن، خشک شدن، ظاهرشدن، پیدا شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد